خاطرات کودکی

ساخت وبلاگ

من پُرم از خاطرات وقصه های کودکی
اینکه روباهی چگونه، می فریبد زاغکی

قصه ی افتادن دندان شیری از هُما
لاک پشت وتکه چوب وفکرهای اُردکی

قصه ی گاو حسن، دارا و سارا و امین
روز  بارانی، کتاب خیس کُبرا طِفلکی

تیله بازی درحیاط وکوچه و فرشِ اتاق
بر سر کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی

چای والفجر و سماورنفتی کنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد، استکان بی نلبکی

سکه ها و  پولهایم، ثروت آن دوره ام
جمع میشد اندک اندک، در درون قُلکی

داستان نوک طلا با  مخمل و مادربزرگ
در دهی زیبا که زخمی گشته، بچه لَکلَکی

حاج زنبور عَسل، نِل در  فراق مادرش
یاد دوران اوشین و نقطه های برفکی

هشت سال از دوره شیرین، اما تلخ ما
پر ز آژیر خطر، با حمله های موشکی

آرزوها کوچک اما در نگاه ما بزرگ
آرزویم بوده من هم، جبهه باشم اندکی

تا کجاها میبرد این خاطره امشب مرا
کاش میرفتم به آن دوران خوبم دزدکی

یاد آن دوره همیشه بامن و در قلب من
من بیاد و خاطراتت زنده ام ای کودکی

سکوت...
ما را در سایت سکوت دنبال می کنید

برچسب : خاطرات کودکی,خاطرات کودکی یادش بخیر,خاطرات کودکی من,خاطرات کودکی دهه 60,خاطرات کودکی زیباترند,خاطرات کودکی برنگردد دریغا,خاطرات کودکی شعر,خاطرات کودکی دهه 70,خاطرات کودکی دهه 50,خاطرات کودکی دهه شصت, نویسنده : earamgah3 بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 11 مهر 1395 ساعت: 19:20