درد، یعنی غم داری بخندی، به روت نیاری
درد، یعنی دورت شلوغه و کسی نداری
درد، یعنی تو خاک خودت غریب دیاری
درد، یعنی شرمنده ی سفره ی بچه هاتی
درد، یعنی بدهکار عمر و لحظه هاتی
درد، یعنی دلتنگ دلیل خنده هاتی
...
درد نون و درد بی عاری، دردی که از آشنا داری
درد بیخوابی و بیداری واسه فردا
باور اینکه خیلی تنهایی، وصله ی ناجور دنیایی
عمریه بیخودی تو رویایی، خالیه دستات
وقتی که دست بسته نشستی و خسته ای
حتی به غصه هات وابسته ای
زندگی تو این شرایط یعنی درد...
برچسب : نویسنده : earamgah3 بازدید : 25