با خاطراتش

ساخت وبلاگ

جوون تر که بودم یکی عاشقم بود
منو که نمیدید دلش میگرفت زود

میگفت خیلی وقته دلم پا به پاته
میگفت هر جا باشی نگاهم به راهته

منم بچه بودم دلم پرپر ش شد
بهش اینو گفتم اونم باورش شد

خلاصه نشستیم یه رویا کشیدیم
واسه زندگیمون چه خوابایی دیدیم

به هم قول دادیم که با هم بمونیم
تا هر جا که میشه تا هر جا بتونیم

ولی من نموندم نه اینکه نمیشد
زدم زیر قولم دلم دمدمی شد

حالا گاهی وقتا به یادش میفتم
درست لحظه هایی که یادش میفتم

تموم وجودم پر از شرم میشه
به این خاطراتش سرم گرم میشه...

سکوت...
ما را در سایت سکوت دنبال می کنید

برچسب : بمیرد روزگار با خاطراتش,بمیرد زندگی با خاطراتش,بميرد زندگي با خاطراتش,بسوزد روزگار با خاطراتش,بميرد روزگار با خاطراتش,دختر تنها با خاطراتش, نویسنده : earamgah3 بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 19:16